نام اصلی کتاب: On the Meaning of Life
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: شهاب الدین عباسی
دربارۀ معنی زندگی اثری تاثیرگذار و اندیشهبرانگیز از ویل دورانت (۱۹۸۱-۱۸۸۵)، تاریخشناس معروف آمریکایی و آفریننده تاریخ مشهور ویلدورانت است. او در این کتاب، دیدگاههای خود و شماری از اندیشمندان و صاحبنظران جهان معاصر را برای انگیزه و معنای زندگی گردآورده است.
پاییز سال ۱۹۳۰، ویل دورانت در خانهاش در لِیکهیلِ نیویورک، سرگرم جمع کردن برگها بود. مرد خوشپوشی نزدیکش شد و با صدایی آرام به او گفت قصد دارد خودش را بکُشد مگر آنکه فیلسوف بتواند دلیل معتبری برای او بیاورد که این کار را نکند. دورانت که فرصتی برای پرداخت فلسفی به این موضوع نداشت، نهایت تلاشش را کرد تا دلیلی برای ادامۀ زندگی به دست آن مرد بدهد. خود دورانت بعدها ماجرا را چنین به یاد میآورد:
به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دستوپا کند، ولی او یکی داشت. گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیلهای من تأثیری روی او نگذاشته بود. نمیدانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامۀ اعلام خودکشی دریافت کردم؛ بعدها متوجّه شدم که ۲۸۴۱۴۲ خودکشی بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۳۰ در ایالات متحده رخ داده است.
پس آیا اصلاً عجیب است که پرسش جاودان فلسفه این باشد که «معنی زندگی چیست؟» و آیا سؤالی مهمتر از این میتواند وجود داشته باشد؟ دانشگاهیان و فرزانگان، میلیاردها سلول مغز جمعی را در طول قرون و اعصار متمادی صرف تلاش برای صورتبندی پاسخ به این پرسش ابدی کردهاند.
دورانت نشست و نامهای نوشت، نامهای که در طرح پرسشها، فلسفی بود و طنینی شاعرانه داشت. او آن نامه را برای صد نفر فرستاد و از آنها دعوت کرد نه تنها به پرسش بنیادی معنی زندگی (به نحو انتزاعی) جواب بدهند بلکه بگویند خودشان (به طور عینی و خاص) در زندگی چگونه معنی، هدف و رضایتمندی یافتند. به تعبیر دورانت:
سرچشمههای الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزۀ نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلّیخاطر و شادمانی مییابید و دستِ آخر، گنجتان در کجا نهفته؟
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
دوستان گرامی …
آیا لحظه ای دست از کارتان می کشید و با من وارد بازی فلسفه می شوید؟ من تلاش می کنم با پرسشی روبرو شویم که نسل ما، شاید بیش از هر نسل دیگر، گویی همیشه آماده مطرح کردن آن بود و هیچ وقت نتوانست به آن جواب دهد، این پرسش که معنی یا ارزش زندگی انسان چیست؟ بنابراین با این پرسش بیشتر نظریه پردازها، از اخناتون و لائوتسه گرفته تا برگسون و اسپنسر، سروکار داشته اند. نتیجه هم نوعی خودکشی عقلی بود اندیشه، با نفس شرح و بسطش، گویی اهمیت زندگی را از بین برده است. رشد و گسترش معرفت، که برای آن این همه آرمان گرا و اصلاح طلب دست به دعا می شدند، به سرخوردگی ای ختم شد که روح نسل ما را تقریبا درهم شکسته است….