عنوان کتاب: بر زبان آر تا بدست آری: راهنمای افراد برای ارتباط قاطعانه
نویسنده: جودیت تینگلی
این کتاب درباره ارتباطات گفتاری ، کسب وکار و به منظور راهنمایی افراد برای ارتباط قاطعانه در دوازده فصل توسط نویسنده نگارش شده است و در آن به مباحثی همچون : مهارت های کاربردی هفت مرحله ای ارتباطات تجاری و سازمانی ، روش مهارت های کاربردی تجاری و سازمانی برای کمک به «نه» گفتن ، استفاده از مهارت های کاربردی تجاری و سازمانی برای صریح و جسورانه سخن گفتن ، مهارت های کاربردی تجاری و سازمانی برای مقابله با طعنه و کنایه غیر مستقیم ، مهارت های کاربردی تجاری و سازمانی برای جدی گرفته شدن ، مهارت های کاربردی تجاری و سازمانی برای مقابله با حملات تهاجمی و … پرداخته است .
زمانی که تصمیم گرفتید نتیجۀ ارتباطتان را بدانید و همینطور با مهارتهای کاربردی ارتباط تجاری و سازمانی آشنا شوید، باید به موانعی که احتمالاً در سر راهتان در زمان انجام کار قرار میگیرد توجه کنید. اگر هیچ مانعی در سر راهتان نیست، پس حتی مجبور نیستید که این کتاب را تا آخر بخوانید.
میتوانید بروید و هر کاری که میخواهید انجام دهید. اما در سر راه بیشتر ما موانع مختلفی وجود دارد که ما را از انجام کار دلخواهمان باز میدارد، اگر چه آن کار ساختن یک ساختمان، یاد گرفتن بازی گلف و یا بهبود مهارتهای ارتباطی در کار باشد.
همواره در کنگرههای ارتباط قاطعانه از افراد میخواهم که خود را در وضعیت نهاییشان ببینند. همچنین متفاوت از حالات همیشگی خود نباشند و در عوض به احساسات، افکار و همینطور رفتارشان توجه داشته باشند. سپس به عنوان افرادی هدفدار در آن موقعیت بخصوص تعیین کنند که چه چیزی مانع انجام آنچه که خودشان خواستار آن هستند، میباشد.
بزرگترین مانع ارتباط قاطعانه در همۀ کارگاههای آموزشی من با آن همه شرکت کننده، ترس است. ترس از رد شدن، تغییر، ناشناختهها، ترس از برخورد، مرکز توجه قرار گرفتن، صدمه زدن به احساسات دیگران، به شدت عصبانی شدن و پایان دادن به احساس بدبختی، ترس از دیده شدن به عنوان یک فرد سطح پایین و نه خوب و حتی ترس از بریده بریده خواندن کلمات و جملات.
همیشه ترسهایی وجود دارد: ترس از جا خوردن، ترس از اینکه ندانید به کسی که به اصرارتان پاسخ مثبت نداده است چه بگویید، ترس از دست دادن کنترل، قدرت، مقام و یا ترس از دست دادن رابطه دوستی یا فامیلی. منشأ تمام ترسها این جمله است که با خود زمزمه میکنیم: – «من به اندازۀ کافی خوب نیستم.» نمونۀ معمولی دیگر، بیان این سؤال توسط شرکتکنندگان است: «چرا به خودم زحمت دهم؟» و آن مانعی است که با فکر کردن به آنچه که انجامش برای شخص فرق نمیکند بهوجود میآید.