کتاب سه شنبه ها با موری نوشته میچ آلبوم ؛ داستان واقعی درباره مبارزه  اعجاب انگیز پروفسور “شوارتز موری” با بیماری سخت و لاعلاج ای ال اس است. این بیماری، به تدریج اعضا و جوارح اصلی بدن را از کار می اندازد و باعث مرگ سلولی بافت ها و ماهیچه ها می گردد.

این پیرمرد دوست داشتنی به عنوان استاد چیره دست جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، در روزهای پایانی عمر خود نیز دست از تعلیم برنمی‌دارد و چنان با صداقت و شجاعت در مورد احساسات و زندگی سخن می‌گوید که خواننده چنان حس لطیف و عمیقی پیدا می‌کند و ناخودآگاه آنقدر به موری نزدیک می‌شود که در لحظاتی از خود می‌پرسد، مگر من دانشجوی این استاد پیر بوده‌ام که چنین غرق در گفته‌هایش شده‌ام؟! به جرات می‌توان گفت، برگ برگ این کتاب کوچک اما زیبا و اعجاز انگیز از گرمای عشقی بی‌پیرایه می‌درخشد.

موری مرگ را پذیرفته است، او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی میخواهد به کمال انسانی برسد. خورشید و تابش آن، رنگ یاس بنفش داخل گلدان، غذا، خواندن روزنامه، ملاقات های دوستان وروزنامه نگاران همه او را به نوعی به وجد می اورد. داستان از زبان شاگرد موری روایت می شود. قسمتی از این کتاب را برایتان نقل کرده ایم:

از او پرسیدم برای خودش احساس تاسف نمی کند؟ گفت:  “صبح ها گاهی برای خودم عزاداری می کنم. به بدنم نگاه می کنم همانقدر که میتوانم دستها و انگشتهایم را تکان می دهم و به آنچه که از دست داده ام تاسف می خورم. بعد برای مرگ کند و دردناک خودم عزاداری می کنم ولی بعد تمام می شود.”

به همین سادگی؟! ”بله، اگر لازم باشد خب گریه میکنم ولی بعد توجهم را به تمام چیزهای خوبی که هنوز در زندگی ام هست جلب می کنم. کسانی که هنوز بدیدنم می آیند. قصه هایی که خواهم شنید. اگر سه شنبه باشد با تو، آخر ما اهل سه شنبه هستیم.”

«موری در جایی از کتاب که سخن از عشق به میان می‌آید، می‌گوید: «به نظرم مردم به اندازه‌ای نیازمند مهر و عشق هستند که حتی حاضرند به جای آن چه از عشق نصیبشان نمی‌شود هر چیز دیگری را بپذیرند. در نتیجه مادیات را در آغوش می‌کشند ولی بیهوده است. نمی‌توانی جای خالی عشق را با مادیات پر کنی. جای خالی محبت، رفاقت و آرامش با مادیات پر نمی‌شود. پول جایگزین محبت نیست، قدرت هم جایگزین عشق نیست.»

در جای دیگر کتاب، موری درباره فرزند چنین می‌گوید: «وقتی مردم از من می‌پرسند، آیا لازم است فرزندی داشته باشیم؟ من به آنها نمی‌گویم چکار کنند، فقط می‌گویم در زندگی اجتماعی هیچ تجربه‌ای به اندازه تجربه فرزند داشتن ارزنده نیست و هیچ چیز جایگزین آن نخواهد شد. چرا که نمی‌توانید این رابطه را با دوستتان هر چقدر هم صمیمی باشد، داشته باشید و این حس ارتباط با فرزند را با همسرتان نیز نمی‌توانید داشته باشید. بنابراین اگر می‌خواهید مسئولیت فرد دیگری را بر عهده بگیرید و بیاموزید کسی را تا عمیق‌ترین زوایای وجودتان دوست داشته باشید، آنوقت می‌توانید فرزند داشته باشید.»

موری پیر شدن را نوعی رشد می‌داند….
«پیر شدن فقط پوسیده شدن نیست، پیر شدن رشد است. منتها رشد معنوی، بیشتر از اینکه فکر کنید پیر می‌شوید که بمیرید، نکات ارزنده و مثبت دارد. قسمت مثبت آن این است که باور کنید خواهید مرد، پس بهتر زندگی می‌کنید. میچ گفت: اگر پیر شدن اینقدر ارزشمند است، پس چرا مردم همیشه می‌گویند: آه، اگر دوباره جوان می‌شدم! هیچگاه نمی‌شنوید که مردم بگویند: آرزو دارم شصت و پنچ ساله باشم. موری لبخندی زد و گفت: می‌دانی به چه دلیل است؟ زندگی رضایت بخشی نداشته‌اند. اگر معنای زندگی را یافته باشید، هیچگاه نمی‌خواهید که برگردید و جوان شوید، می‌خواهید ادامه دهید و هر لحظه بیشتر بدانید، منتظرید تا زودتر شصت و پنچ ساله شوید.»

او درباره مرگ هم نظر جالبی دارد:

«مرگ پدیده ای طبیعی است. هیولایی که ما آدمها از مرگ می سازیم همه اش به خاطر این است که خودمان را به صورت عضوی از چرخه طبیعت نگاه نمی کنیم. فکرمی کنیم چون انسان هستیم، پدیده ای فرا طبیعی هستیم اما ما فراطبیعی نیستیم. هر عنصری که متولد شود، می میرد.»
و «به همان اندازه که قادر باشیم عشق بورزیم، به همان میزان که قادر باشیم احساسات عاشقانه رندگی مان را به خاطر بیاوریم، به همان اندازه هم قادر خواهیم بود بدون این که حقیقتا بمیریم، بمیریم. ذره ذره عشقی که تو آفریده ای و برگ بر گ خاطراتی که رقم زده ای، همان طور سر جای خودش قرار دارد. تو تا ابد در درون آدمهایی جا داری که در زمان زنده بودنت لمسشان کردی، بهشان توجه کردی.»

این کتاب از تاثیرگذارترین و پرفروش ترین کتابهای انتشارات نیویورک تایمز است. فیلمی نیز بر اساس آن ساخته شده است.
این کتاب نسبتا طولانی درسهایی از زندگی به ما می دهد که در هیچ کلاس و دانشگاهی یادمان نمی دهند. پس اگر وقت و حوصله ی خواندن دارید، سه شنبه ها با موری را از دست ندهید.

 

 

تهیه شده در خانه موفقیت | TFETIMES