عنوان کتاب: کیمیاگر
نویسنده: پائولو کوئلیو
فکر کنید یک شب بخوابید و در خواب تان به شما الهام شود که گنجی در نقطه ای با مشخصات داده شده در آن سوی کره زمین وجود دارد که فقط شما می توانید به آن دست پیدا کنید…
این گنج فقط برای شماست و به غیر از شما هیچ کس دیگری نمی تواند به آن دست پیدا کنید.
کتاب «کیمیاگر» اینطور شروع می شود… کتابی که بیش از ۶۵ میلیون نسخه از آن فروخته شده و پرطرفدارترین کتاب دنیا با بیشتری ترجمه را به نام خودش ثبت کرده است.
آیا چنین کتابی می تواند یک کتاب معمولی باشد؟ البته که نه…
خواندن یک مهارت شیرین است. خواندن به شما کمک می کند به ذهن بزرگ ترین فیلسوف ها، دانشمندها، ریاضیدان ها و … بروید هرآنچه در آن اتفاق می افتد را ببینید.
پائولو کوئلیو از این دست افراد است که می ارزد با خواندن کتابی از وی به ذهنش سفر کرد و افکار رنگارنگ از جنس مردم عادی را لمس کرد و با یک داستان آنچنان جذاب درگیر شد که نخواهید آنجا را ترک کنید.
کیمیاگر معروف ترین کتب نویسنده مشهور برزیلی میباشد. تا قبل از کتاب کیمیاگر پائولوکوئیلو دوران کاری پر دستاندازی را سپری کرد اما مصمم بود که نویسندگی را به عنوان یک شغل تمام وقت ادامه دهد. وی ایده اولیه کتاب کیمیاگر را از یکی از داستانهای هزار و یک شب و همچنین داستان کوتاهی از نویسندهی آرژانتینی، خورخه لوئیس بورخس، به نام داستان دو رویابین گرفت. این داستان نیز همانند کیمیاگر حول محور رویاپردازانی میچرخد که به دنبال گنج هستند. کتاب کیمیاگر در ابتدا در اختیار یک ناشر بسیار کوچک برای چاپ قرار داده شد اما پس از چاپ مجدد توسط ناشر بزرگتر، این کتاب به موفقیتی چشمگیر و بیسابقه دست یافت تا جایی که رکورد پرخوانندهترین کتاب از یک نویسنده زنده را دز کتاب گینس از آن خود کرد.
میان زندگی نویسنده و سانتیاگوی چوپان در داستان تشابهات واضحی وجود دارد، سانتیاگو همه چیز را برای دستیابی به رویای خود پشت سر نهاد و کوئیلو نیز شغل راحت و پردرآمد خود به عنوان ترانهسرا را کنار گذاشت تا به رویای دیرینهی نویسنده شدن بپردازد و هر دو در راه رسیدن به مقصودشان متحمل رنجها، ناامیدیها و مشکلات زیادی شدند ولی با ارادهای قوی سرانجام شیرینی را برای کار خود رقم زدند.
داستان کتاب کیمیاگر شرح ماجرای چوپانی است که برای تعبیر کردن رویایی از گنجی نزدیک به اهرام مصر که مکرر میدید، به گفته یک زن کولی راهی مصر میشود و برای این سفر همه چیز خود را میفروشد که تمام این دارایی از او دزدیده میشود و او به ناچار قبل از رسیدن به مصر کاری نزد یک تاجر کریستال پیدا میکند. این فرد در زندگی او تأثیر زیادی میگذارد و او را نسبت به ادامه مسیر مطمئن میکند. او با یک مرد انگلیسی و یک کیمیاگر ملاقات میکند و همینطور عاشق دختری از صحرا به نام فاطمه میشود. تمام این افراد سانتیاگو را در راه رسیدن به گنج نامشخصی همراهی میکنند.